اهل لیلی نیز مجنون را دمی     در قبیله ره ندادندی همی

داشت چوپانی در آن صحرا نشست     پوستی بستد ازو مجنون مست

سرنگون شد، پوست اندر سرفکند     خویشتن را کرد همچون گوسفند

آن شبان را گفت بهر کردگار     در میان گوسفندانم گذار

سوی لیلی ران رمه، من در میان     تا بیابم بوی لیلی یک زمان

تا نهان از دوست، زیر پوست،من     بهره گیرم ساعتی از دوست،من

گر ترا یک دم چنین دردیستی     در بن هر موی تو مردیستی

ای دریغا درد مردانت نبود     روزی مردان میدانت نبود

عاقبت مجنون چو زیر پوست شد     در رمه پنهان به کوی دوست شد ...

* حکایت زیبایی از منطق الطیر عطار

{تصاویر در ادامه مطلب}

* ایران من | استان گیلان | شهرستان تالش | 1390

* محمد صابر شیخ رضایی/ Photos by: Saber Sheykh Rezaei