* طراح و تصویرگر: محمد صابر شیخ رضایی :: ۱۴۰۱ / 2022 :: Designer & illustrator: Saber Sheykh Rezaei
مدافعان آفتاب؛
* سعید بن عبدالله حنفی
سعید (سعد) بن عبدالله در ماجرای صلح امام حسن(ع) و معاویه مخالفان صلح بود، امّا پس از شنیدن سخنان امام حسین(ع)، قرار صلح را پذیرفت. با مرگ معاویه و تحولات کوفه، او از آخرین فرستادگان مردم کوفه برای دعوت از امام حسین بود.
با ورود مسلم بن عقیل(ع) به کوفه، سعید نیز حمایت کامل و بی دریغ خود را از مسلم ابراز داشت و در مأموریتی از سوی مسلم، نامه ای را به محضر امام حسین(ع) آورد و از آن پس، پیوسته در خدمت امام بود.
شب عاشورا هنگامی که حسین بن علی پس از خطبه معروفش گفت: تاریکی شب شما را فرو پوشانده، برخیزید و بروید و خود را از این مهلکه برهانید؛ سعید اینچنین حماسه سرود: «به خدا سوگند تو را وانگذاریم، تا خدا بداند که ما در غیاب پیامبرش، حق و حرمت او را درباره تو پاس داشته ایم. سوگند به خدا، اگر بدانم که کشته می شوم، سپس زنده می شوم و آن گاه سوزانده شده خاکسترم بر باد می رود؛ و هفتاد بار با من چنین می شود، از تو جدا نگردم تا پیش روی تو مرگ را دیدار کنم؛ و چگونه چنین نکنم؟ با این که این یک کشته شدن است و در پی آن کرامتی که هرگز پایان نمی پذیرد.
ظهر عاشورا سعید به اتفاق زُهیر بن قَین، در برابر امام(ع) جان خویش را سپر کردند، تا آن حضرت و جمعی از اصحاب نماز خوف را به جماعت خواندند و پس از اتمام نماز، بر اثر جراحات ناشی از تیر باران شهید شد.
پدر او قرظة بن کعب؛ از أنصار و أصحاب پیامبر(ص) و از راویان حدیث بود که در جنگ اُحد و دیگر غزوات شرکت داشت و در زمان خلافت امام علی(ع) به امارت فارس و کوفه گماشته شد و در جنگهای آن حضرت نیز یار ایشان بود، جز عمرو او را پسری دیگر بود به نام علی(یا زبیر)، که در روز عاشورا در سپاه عمر بن سعد بود و بعد از شهادت برادر، به امام حسین ناسزا گفت و به ایشان حمله ور شد!
عمرو در ششم محرم الحرام به امام پیوست، او حامل پیام امام حسین(ع) به ابن سعد، مبنی بر ملاقات و گفتگوی شبانه با وی، در مکانی بین دو لشکرگاه بود.
او در روز عاشورا پروانهوار گِرد امام میچرخید در توصیف عشق عمرو به امام همین بس که در لهوف چنین آمده: "تیری به سوی امام حسین (ع) نمی آمد، جز این که او دستش را جلوی آن می گرفت، و شمشیری کشیده نمی شد، مگر این که با قلبش، با آن رویارویی می کرد، و هیچ بدی ای به حسین (ع) نمی رسید، تا آن گاه که او با پذیرش زخم هایی، زمینگیر شد. تا زنده بود دشمن نتوانست صدمهای بر آن حضرت وارد کند." عمرو از امام حسین(ع) اجازه جنگ گرفت و به میدان رفت و مدت زمانی را در میدان نبرد به مبارزه پرداخت و سرانجام غرقه به خون از میدان بازگشت و پیش از جان دادن، به امام گفت: "آیا به عهد خود وفا کردم؟"
امام فرمود: "آری، تو در بهشت، پیش روی من هستی. سلام مرا به رسول الله (ص) برسان که من نیز به زودی در پیشگاه او حاضر خواهم شد."
* به سفارش موکب آرت