*طراح: محمد صابر شیخ رضایی/2012/ Designer:M. Saber Sheykh Rezaei
این سطرها بخشی از روایتی طولانى است، معروف به "توحید مفضل" که به واسطه یکى از شاگردان ممتاز امام صادق (علیه السلام) یعنی "مفضل بن عمر جعفى کوفى" برای ما به جاى مانده است.
* تامل کن ای مفضل،پلک چشم را بر چشم چگونه به منزله پرده بر روی آن قرار داده که آویخته شود و کنار آن را که شـفر می نامند مانند رسـن ها و حلقه ها تعبیـه کرده که هر وقت که خواهند پـرده را بیـاویزند و هر گاه خواهند بالا کشند و دیده را در میان غـاری قرار داده و به آن پرده و موهای مُـژه که بر آن رویـانیده محافظت نموده است.
* تامل کن ای مفضل، چرا میان گوش را پیچیده قرار داده مانند زنـدان ها و دخمه ها؟! مگر برای آنکه صدا و آواز از در آن جاری شود، تا به پرده گوش که محل قوه شـنوایی است برسد و قدرت آن کاسته باشد که به آن پرده نازک صدمه و آسیبی وارد نشود.
* تامل کن ای مفضل، چه کسی قلب را در میان سینه قرار داده و پنهان کرده و پیراهنی که آن پرده دل است بر روی آن پوشـانیده است و دنده ها را بر بالای آن محافظت کننده آن گردانیده با گوشت و پوسـتی که بر روی دنـده ها رویانیده،برای آنکه از خارج چیزی بر او وارد نشود که موجب جراحت و آسیب آن گردد؟
* تامل کن ای مفضل، چه کسی شُـش را باد زن وخنک کننده دل قرار داده که پیوسته در حرکت است وآن را سسـتی به هم نمی رسد و باز نمی ایستد برای آنکه حرارت در دل جمع نشود که آدمی را تلف کند؟ مگر آن خداوندی که به نهـایت شـکر نعمت های او نمی توان رسید.
* این مجموعه به سفارش و همت یکی از مجموعه های فرهنگی در مسیر اجرا قرار گرفت و برای جلد دفاتر تحریر دانش آموزی آماده گردید.